دوست داشتن تو سخت است
دوست داشتن ِ تو سخت است. جرأت می خواهد. و من انگار هیچ وقت عاشق خوبی نمی شوم برایت
دوست داشتن ِ تو سخت است. جرأت می خواهد. و من انگار هیچ وقت عاشق خوبی نمی شوم برایت
من فکر میکنم یک زنِ عاشق و منتظر، شاید تا آخـرِ عمرش عاشق بماند، اما منتــظر نمیماند.
از یک جایی به بعد، از کنارِ پنجره میآید کنار، و پردهها را میکشد و...
و میرود و در رویاهای خودش آرام و بی صدا میمیرد.
یک زنِ عاشق را خیلی منتــظر نگه ندارید.
*
من دارم عوض می شوم. * "دوست داشتن تو مثل هوا می ماند، مثل نفس کشیدن...یک لحظه که نباشد...نیستم. از من نخواه که هی بگویمش...از من نخواه دوست داشتن های دم دستی هر جایی را... " آن روزها از این حرف های تو درد می کشیدم...حالا دارم ایمان می آورم که عشق هیچ زبانی ندارد. توی هیچ دوستت دارمی نمی گنجد. توی هیچ قربان صدقه ای...فدایت شومی...بخند گلمی...جااااانمی!! دارم حس می کنم که دوست داشتن حتی بی نگاه...حتی "بی دستهایت چقدر سرد است عزیزکم"...بی لمس...بی بوییدن های از ته دل...دارم حسش می کنم فراسوی جایی که اندام هایمان هستند...من دارم می فهممت، مثل فهم تازه یک ماهی کوچک در عمق آرام و تاریک یک اقیانوس! * من دارم همانی می شوم که می خواهی...بی هیچ حرفی...بی هیچ عاشقانه ای...سلیس و ساده و در سکوت دوستت دارم.
خواستنی های دنیا خیلی کمند:
خدا
باران
و
.
.
.
تو!
تا حالا برایت پیش آمده بخواهی جملهای را که از شنیدنش لبریز شدهای، با همهی وجود بغل کنی، به سینه بچسبانی و از شوق اشک بریزی؟
تا حالا شده احساس کنی بعضی جملهها را بعضیها فقط برای تو گفتهاند؟ آن هم برای یک لحظهی خاص تو؟ برای پیلههایی که تو در خودت تنیدهای؟ جملههایی که آرزوی پرواز را، آرزوی پروانهشدن را دوباره در تو زنده کنند و برویانند؟ برای وقتهایی که مست شدهای و مدهوش، غرق شدهای... جملههایی که مثل کشیدهای بخوابانند زیرِ گوشت تا هشیارت کنند؟
تا حالا خسته از یک روز شلوغ، یک شهر شلوغ، پر از دود و ماشین و صدا، پر از بیلبوردهای تبلیغات، پر از در و دیوار خط خطی، گوشهی مترو و تاکسی و اتوبوس، پناه بردهای به غارِ تنهایی خودت تا کسی درِ گوشت نجوا کند: بخوان؟ و تو ناگهان مستأصل، احساس کنی که خواندن نمیدانی، که ذهنت انباشته از دانستههایی ست که داشتن و نداشتنشان فرقی به حالت نمیکند؟
گفتم بنویسم اینها را. برای جملههایی که دوستشان دارم. جملههایی که کسی درِ گوشم نجوا کرده است، آن وقتهایی که به حرای خودم پناه برده بودم.